- کاسه سر
- در علم زیست شناسی جمجمه، استخوان سر،
برای مثال روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند / زنهار کاسۀ سر ما پرشراب کن (حافظ - ۷۹۲)
معنی کاسه سر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سفالگر، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، برای مثال کاس می و قول کاسه گر خواه / چون کوس بگه فغان برآورد (خاقانی - ۵۰۶)
شخصی که کاسه و طبق سازد
هدهد
کسی که کاسه، کوزه و کشکول می سازد
در علم زیست شناسی مجموعۀ کاسبرگ ها، کالیس
دزدی که پول مردم را از جیب آنان می دزدد، جیب بر
راز نویس دبیر ویژه
نوعی مار: (قدرت انگیخته زخاک انفاق کاسه ماری بصورت آدم) (حکیم شرف الدین)
نوازنده کاسه: (ز بهر مقرعیان تاج شاه چین بستان ز بهر کاسه زنان تخت میرروم بیار،) (مسعود سعد)
آنچه تنه اش مانند کاسه باشد: (نالان رباب از بس زدن هم کفچه سر هم کاسه تن چو بین خرش زرین رسن بس تنگ میدان بین در او) (خاقانی)، کوژ پشت، بی قابلیت
دزدی که عیار است و زر از کیسه مردم در رباید
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، شانه سرک، بوبه، بوبک، پوپو، پوپش، بدبدک، کوکله، پوپ، بوبو، مرغ سلیمان، شانه به سر، بوبویه، پوپک، پوپؤک
سر چاه، لب چاه، دهانۀ چاه، برای مثال کزآن چاه سر با دلی پر ز درد / دویدم به نزد تو ای زادمرد (فردوسی - ۳/۳۷۳)
کلمه ای که از حروف اول پنج کلمۀ کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا که در نزد قدما از علوم سرّی بود، ساخته شده
مفلس و تهیدست